۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

women

If a woman possesses manly virtues one should run away from her; and if she does not possess them she runs away from herself. -Friedrich Nietzsche

قضاوت

خردمندی فقط زمانی به دست می‌آید که بتوانیم از تجربه‌هایمان فاصله بگیریم و با فاصله به داوری آن بپردازیم.

روح پراگ / ایوان کلیما / خشایار دیهیمی

۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

خدمت به خلق

خوابيدم و خواب ديدم زندگي شادي و سرور است.
بيدار شدم و ديدم كه زندگي خدمت است.
عمل كردم وديدم خدمت شادي و سرور است

رابيندرانات تاگور

Road to nowhere

۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

عدالت


اگر نتوان آزادی و عدالت را یک جا داشت و من مجبور باشم میان این دو یکی را
انتخاب کنم آزادی را انتخاب می کنم تا بتوانم به بی عدالتی اعتراض کنم.
آلبر کامو

۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

triple distilled

۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

پرنده‌ای که روی تنگ ماهی نشسته بود به ماهی گفت: "پرواز کن، سقف قفست خراب شده"

زنده ياد پرویز شاپور

۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

تاراي بي پروا

نوشته ائي از وبلاگ تاراي بي پروا
http://taramirka.persianblog.ir/post/459

ذهنت رو باز کن، رها شو، رها، آهـــان!


همیشه اولین راهی که به ذهن افراد می‌رسه، معمول‌ترین راه‌حل است. یعنی چیزی که بین مردم به عنوان یک راه متداولی جا افتاده است و به این دلیل زودتر خود را نشان می‌دهد. اما بهترین راه‌حل، راهی است که بعد از فکر کردن زیاد و در آخر به ذهن خطور می‌کند.

*کلاس پویایی گروه / دکتر م


۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

برهوت حقيقت

در لطيفه اى از المان شرقي يك كارگر كاري در سيبرى پيدا ميكند، او ميداند كه سانسور چي ها همه نامه ها را مي خوانند به دوستانش مي گويد" بياييد يك رمز بگذاريم" اگر نامه من با مركب قرمز نوشته شده باشد سراسردروغ و اگر با نوشته ابي نوشته شده باشد راست است يك ماه بعد دوستانش نامه اى از او دريافت مي كنند كه با مركب ابي نوشته است " اينجا همه چيز عالي است مغازه پر غذا فراوان ،خانه ها بزرگ وگرم و نرم -سينما ها فيلم هاي غربي نمايش ميدهند و دختران روس براي دلبري صف كشيده اند اينجا فقط يك مشكل است و آن اين كه در سيبري خودكار قرمز پيدا نميشود.
اسلاوي ژيژك
برهوت حقيقت

۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

کوچه بن بست


افلاطون می گه: " اگه با دلت چیزی یا کسی رو دوست داری زیاد جدی نگیرش، چون ارزشی نداره، چون کار دل دوست داشتنه، مثل کار چشم که دیدنه، اما اگه یه روز با عقلت کسی رو دوست داشتی، اگه عقلت عاشق شد، بدون که داری چیزی رو تجربه می کنی که اسمش عشقه.
آخر هر بن بست حتما یه دیواری هست که میشه ازش رفت بالا

اگر هم دیوار نباشه حتما دری توی اون کوچه هست که میشه به امید باز شدن در, کلون در رو زد

این نوشته رو از وبلاگ تاج خورشید نقل کردم جملاتیکه بهم بسیار نیرو داد تو این دربدری و تنهائی
مرسی خانومی
http://tajekhorshid.persianblog.ir


۱۳۸۹ مهر ۱۷, شنبه

عاشق و باران

مي گويند ....
"باران كه مي بارد فقط عاشق ها و كرم ها بيرون مي آيند."
نميدانم آيا بايد عاشق بود يا كرم؟

۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

يه نفر مي گفت......

عشق مثل رانندگی می‏مونه، اگه به کسی نزنی مطمئن باش یه نفر بهت می‏زنه...

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

خاك بازي

دلم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمیتوانند خاک بازی کنند.
"زنده ياد پرويز شاهپور"

۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه

دروغ

بی‌رحمانه‌ترین دروغ‌ها اغلب با سکوت گفته می‌شود.
«رابرت لوئیس استیونسون»

۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

تقديم به اوني كه دلش گرفته


دلم گرفته
خيلي دلم گرفته
خيلي خيلي دلم گرفته
مي زنم بيرون و به دلم فكر ميكنم كه چه قد نازكه
شايد در تنهائي هاي يك مرد وقتي پهناي صورتم پر از اشك مي شود هوا آنقدر تاريك باشد كه كسي آنرا نبيند.

۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

پیش از آنکه در اشک غرقه شوم چیزی بگوی

آه
پیش از آنکه در اشک غرقه شوم چیزی بگوی
هرچه باشد

چشمه‌ها
از تابوت می‌جوشند
و سوگواران ژولیده آبروی جهانند

عصمت به آینه مفروش
که فاجران نیازمندترانند

خامش منشین
خدا را
پیش از آن که در اشک غرقه شوم
از عشق
چیزی بگوی

احمد شاملو

۱۳۸۹ تیر ۲۵, جمعه

۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

زينت روح

خوشنامي مرد و زن زينت اصلي روح آنها است
اتللو-شكسپير

۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه

هتل كاليفرنيا

هتل كاليفرنيا با ترجمه ترانه


در تیره راهی خالی و بی عبور
سردر باد سرد فرو برده ام
هوا از بوی تند کولیتاس آکنده است
پیش چشمانم در دوردست
سوسوی نور ی پیداست
سرم سنگین و چشمانم کم سو می شود
باید شب جایی بمانم
زن آنجا در آستانه است
صدای زنگ ورود به گوشم می نشیند
اندیشه می کنم که
این می تواند بهشت یا دوزخ باشد
زن شمعی می افروزد
و راه را نشانم می دهد
در راهرو صداهایی می آید
به گمانم می گویند
«خوش آمدید به هتل کالیفرنیا»
چه جای قشنگی
چه جای قشنگی
چه دیدار دل پذیری
هتل کالیفرنیا اتاق زیاد دارد
هر موقع سال
هر موقع سال
می توانید اینجا اتاقی بیابید
می توانید اینجا اتاقی بیابید
فکرش ململ چروک خورده است
مرسدس بنز گرفته
کلی پسر خوشگل توی دست و بال دارد
که رفیق صداشان می کند
همان ها که توی حیاط می رقصند
درتابستان زیبا که عرق ريزان است
بعضی ها برای یادآوری می رقصند
بعضی ها برای فراموشی
به پیشخدمت می گویم
خواهش می کنم شراب بیاورید
می گوید
این وضع را از سال 1960 نداشته ایم
در این حال آن صداها از دوردست به گوش می رسند
کافی است نیمه شب برخیزی
و بشنوی که می گویند
«خوش آمدید به هتل کالیفرنیا»
چه جای قشنگی
چه جای قشنگی
چه دیدار دل پذیری
در هتل کالیفرنیا به آن می رسند
چه شگفتی غریبی
چه شگفتی غریبی
ادله هایت را بیاور
سقف از آبگینه است
و باده گلگون در یخ
زن می گوید
ما اینجا همه در بندیم
در بند دلبستگی های خود
درتالار
گردآمده اند برای جشن
ضرب خنجرهای پولادین شان را بر آن فرو می آورند
و نمی توانند به آسانی هیولا را از پا درآورند
آخرین چیز یادم است
می دویدم سوی در
باید راهی به بازگشت می يافتم
نگهبان شب آرام گفت
ما کارمان پذیرفتن ست
حسابتان را هم هر وقت خواستید می توانید بپردازید
اما از اینجا بیرون نمی روید


Hotel California

On a dark desert highway
Cool wind in my hair
Warm smell of colitas
Rising up through the air
Up ahead in the distance
I saw a shimmering light
My head grew heavy,
and my sight grew dim
I had to stop for the night
There she stood in the doorway
I heard the mission bell
And I was thinking to myself
This could be Heaven or this could be Hell
Then she lit up a candle
And she showed me the way
There were voices down the corridor
I thought I heard them say
Welcome to the Hotel California
Such a lovely place
Such a lovely place
(background)
Such a lovely face
Plenty of room at the Hotel California
Any time of year Any time of year
(background)
You can find it here
You can find it here
Her mind is Tiffany twisted
She's got the Mercedes bends
She's got a lot of pretty, pretty boys
That she calls friends
How they dance in the
Sweet summer sweat
Some dance to remember
Some dance to forget
So I called up the Captain
Please bring me my wine
He said
We haven't had that spirit here since 1969
And still those voices are calling from far away
Wake you up in the middle of the night
Just to hear them say
Welcome to the Hotel California
Such a lovely Place
Such a lovely Place
(background)
Such a lovely face
They're livin' it up at the Hotel California
What a nice surprise
What a nice surprise
(background)
Bring your alibies
Mirrors on the ceiling
Pink champagne on ice
And she said
We are all just prisoners here
Of our own device
And in the master's chambers
They gathered for the feast
They stab it with their steely knives
But they just can't kill the beast
Last thing I remember
I was running for the door
I had to find the passage back to the place
I was before
Relax said the nightman
We are programmed to receive
You can check out any time you like

خود خدا

کسی که در آسمان دنبال چیزی می‌گردد بهتر است به سراغ خودِ خدا برود!

بالزاک

۱۳۸۹ خرداد ۲۷, پنجشنبه

irina kroog


۱۳۸۹ خرداد ۲۶, چهارشنبه

احمد شاملو

کوه با نخستین سنگها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم


احمد شاملو

صید قزل آلا در آمریکا

خورشید مثل یک سکه پنجاه سانتی خیلی بزرگ بود که یک نفر نفت روش ریخته و کبریت کشیده و روشنش کرده و گفته بیا اینو نگه دار تا من برم روزنامه بگیرم و بیام و سکه را کف دستم گذاشته و دیگه برنگشته.

ريچارد براتيگان

پي نوشت: اين كتاب رو خوندم فقط مي تونم بگم متفاوته بعضي از فصل ها و تصوير سازي هاش معركه است ولي در كل كار يه چيزي رو ما كم داريم كه اين كتاب به ما حال بده -- كوكائين و اينجور آت آشغالهائي كه براتيگان رو هم به فاك دادبه خاطر همين هم اين كتاب بدرد نسل جوان نمي خورد و به طور كل مناسب فضاي فرهنگي كشور ما و مردم ما نيست

۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

ALEXANDR KALIANOV



Возвращайтесь друзья, возвращайтесь скорей
С тех дорог, где идут, не по воле своей
Из страны не родной, и из дальних степей
Из печальных домов, и из лагерей

Сдунув пепел с лица, возвращайтесь с войны
Из тех мест, где на смерть, души обречены
От кошмаров ночных, от мужских пьяных слез
Возвращайтесь всегда, возвращайтесь всерьез

Возвращайтесь из бреда, и из памяти злой
Возвращайтесь к добру, словно птицы домой
Возвращайтесь на небо, где святые не спят
Где когда-то нас всех, безвозвратно простят

Всем нам так не хватает, свободы в сердцах
Настоящей любви и бессмертья в глазах
Я прошу вас вернуться с опасных орбит
Все равно, смерть когда-то, нас всех возвратит

Возвращайтесь из бреда, и из памяти злой
Возвращайтесь к добру, словно птицы домой
Возвращайтесь на небо, где святые не спят
Где когда-то нас всех, безвозвратно простят

Возвращайтесь на небо, где святые не спят
Где когда-то нас всех, безвозвратно простят

۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

bulanova


اسفنديار عاشق

وقتی میان بازوان تو
از عشق روئینه می‌شوم
اسفندیار عاشقان
جهانم.

نصرت رحمانی

۱۳۸۹ خرداد ۱۵, شنبه

حماقت

دو چیز انتها ندارد
حماقت انسان‌ها
کهکشان‌ها
در مورد کهکشان‌ها مطمئن نیستم.
آلبرت انيشتين

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

دوستي

با گرگ دوستي کنيد ، ولي همواره تبري در دست نگه داريد

۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه



هیچکس آنقدر فقیر نیست که نتواند لبخندی به کسی هدیه کند ، و هیچکس آنقدر غنی نیست که به لبخند نیاز نداشته باشد ..

۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

شعري از فريدون مشيري



بوی باران
بوی سبزه
بوی خاک
شاخه های شسته
باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس
رقص باد
نغمه ی شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگــار


خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتــاب

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم مسازد آفتاب
ای دریغ از ما دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ