۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه

این همان وقتی است که حالت از همه دنیا بهم می خورد.


این همان وقتی است که حالت از همه دنیا بهم می خورد.

این آهنگ در سال‌ تلخ و ظلمانی 1988 برای كودكان آواره‌ی كرد عراقی

و با صدای همیشه دلنشین خواننده و گیتاریست انگلیسی کریس دی برگ خوانده شده

و گویاتر از هزاران خبر و تحلیل است.


The simple truth


Chris de Burgh


A child is born on a battlefield,
كودكی در میدان جنگ به دنیا آمده است
A soldier boy falls to his knees,
سربازی زانو می‌زند
And a woman cries in joy and pain,
و زنی از شادی و درد می‌گرید
When will we all live in peace again?
چه گاه دوباره در صلح خواهیم زیست؟
A child is born where the wild wind blows,
كودكی به دنیا آمده آنجا كه باد وحشی می‌وزد
In a country torn from the south to the north,
در سرزمینی كه از جنوب تا شمال تكه تكه شده
And a family runs from day to day,
و خانواده‌ای كه روز به روز می‌گریزند
When will we see our home again?
چه گاه دوباره خانه‌مان را خواهیم دید؟
When will we see that simple truth,
چه وقت به این حقیقت ساده می‌رسیم
That the only thing that's worth a damn,
كه جنگ، تنها سزاوار لعنت است
The life of a child is more than a forest,
جان یك كودك از جنگل مهم‌‌تر است
The life of a child is more than a border,
جان یك كودك از مرز مهم‌تر است
Could ever be;
آیا روزی فراخواهد رسیدكه اینچنین شود؟
A child is born in the desert sun,
كودكی زیر خورشید صحرا به دنیا آمده است
A tiny life has just begun,
زندگی كوچكی آغاز می‌شود
And a mother cries for her hungry babe,
و مادری برای كودك گرسنه‌اش می‌گرید
When will I feed my boy again?
چه گاه به كودكم غذا خواهم داد؟
A child is born to an ordinary home,
كودكی در یك خانه‌ی عادی به دنیا آمده است
East or west, it could be anyone,
شرق یا غرب، هر كجا می‌تواند باشد
But we all want to know,
اما همه می‌خواهیم بدانیم
Will my child survive to see the day,
آیا كودكمان زنده خواهد ماند تا روزی را ببیند
When we will be secure again?
كه دوباره در امان باشیم؟
When will we see the simple truth,
چه وقت به این حقیقت ساده می‌رسیم
That the only thing that's worth a damn,
كه جنگ، تنها سزاوار لعنت است
The life of a child is more than a forest,
جان یك كودك از جنگل مهم‌‌تر است
The life of a child is more than a border,
جان یك كودك از مرز مهم‌تر است
The life of a child is more than religion,
جان یك كودك از آیین مهم‌تر است
The life of a child is only a heartbeat from eternity,
جان یك كودك، تنها تپش قلبی از ابدیت است
We must believe, for the sake of humanity,
ایمان بیاوریم، به خاطر انسانیت
We must believe...
ایمان بیاوریم

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

our loss

sometimes we tend to despaire when the person we love leaves us, but the truth is, it is not or loss. but theirs,for they left the only person who would not give up on them.

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

تولستوي

The strongest of all warriors are these two—Time and Patience

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

رويا


شما به چيزهايی كه رخ داده‌اند
نگاه می‌كنيد و می‌گوييد؛ چرا؟
من درباره چيزهايی كه هرگز روی نداده‌اند
رويا می‌بافم و می‌گويم؛ چرا كه نه؟
*

جرج برنارد شاو

۱۳۸۸ تیر ۲۵, پنجشنبه

جاناتن سويفت

Men are happy to be laughed at for their humor, but not for their folly
جاناتان سويفت

۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه

مبارزه

«کسی که مبارزه کند، ممکن است شکست بخورد، ولی آنکه مبارزه نکند، شکست خورده هست.»

Юлия Савичева и Сергей Лазарев


۱۳۸۸ تیر ۲۰, شنبه

آلكساندر كاليانوف

براي گوش كردن بر روي نام كاليانوف كليك كنيد
http://www.box.net/index.php?rm=box_mp3_player_run&id=f_308038886&name=05pust_bolit_golova.mp3&myfiles=1

۱۳۸۸ تیر ۱۵, دوشنبه

آواز چكاوك

شما می توانید بانگ طبل را مهار کنید و سیم های گیتار را باز کنید ، ولی کدامیک از فرزندان آدم خواهد توانست چکاوک را در آسمان از نوا باز دارد؟
جبران خلیل جبران

۱۳۸۸ تیر ۱۴, یکشنبه

tania bulanova

جهت شنيدن موزيك بر روي نام تاتيانا كليك كنيد

۱۳۸۸ تیر ۹, سه‌شنبه

به باغ همسفران..... شعري از زنده ياد سهراب سپهري

صدا كن مرا
صداي تو خوب است
صداي تو سبزينه آن گياه عجيبي است
كه در انتهاي صميميت حزن مي رويد
در ابعاد اين عصر خاموش
من از طعم تصنيف درمتن ادراك يك كوچه تنهاترم
بيا تابرايت بگويم چه اندازه تنهايي من بزرگ است
و تنهايي من شبيخون حجم ترا پيش بيني نمي كرد
و خاصيت عشق اين است
كسي نيست
بيا زندگي را بدزديم آن وقت
ميان دو ديدار قسمت كنيم
بيا با هم از حالت سنگ چيزي بفهميم
بيا زودتر چيزها را ببينيم
ببين عقربك هاي فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردي بدل مي كنند
بيا آب شو مثل يك واژه در سطر خاموشي ام
بيا ذوب كن در كف دست من جرم نوراني عشق را
مرا گرم كن
و يك بار هم در بيابان كاشان هوا ابر شد
و باران تندي گرفت
و سردم شد آن وقت در پشت يك سنگ
اجاق شقايق مرا گرم كرد
در اين كوچه هايي كه تاريك هستند
من از حاصل ضرب ترديد و كبريت مي ترسم
من از سطح سيماني قرن مي ترسم
بيا تا نترسم من از شهرهايي كه خاك سياشان چراگاه جرثقيل است
مرا باز كن مثل يك در به روي هبوط گلابي در اين عصر معراج پولاد
مرا خواب كن زير يك شاخه دور از شب اصطكاك فلزات
اگر كاشف معدن صبح آمد صدا كن مرا
و من در طلوع گل ياسي از پشت انگشت هاي تو بيدار خواهم شد
و آن وقت حكايت كن از بمبهايي كه من خواب بودم و افتاد
حكايت كن از گونه هايي كه من خواب بودم و تر شد
بگو چند مرغابي از روي دريا پريدند
در آن گير و داري كه چرخ زره پوش از روي روياي كودك گذر داشت
قناري نخ زرد آواز خود را به پاي چه احساس آسايشي بست
بگو در بنادر چه اجناس معصومي از راه وارد شد
چه علمي به موسيقي مثبت بوي باروت پي برد
چه ادراكي از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراويد
و آن وقت من مثل ايماني از تابش استوا گرم
ترا در سر آغاز يك باغ خواهم نشانيد

۱۳۸۸ تیر ۵, جمعه

Death is not the greatest loss in life. the greatest loss is what dies inside us while we live.
norman cousins

۱۳۸۸ تیر ۳, چهارشنبه

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت،
سرها در گریبان است.
كسی سر بر نیارد كرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.

نگه جز پیش پا را دید، نتواند،
كه ره تاریك و لغزان است.
و گر دست محبت سوی كس یازی،
به اكراه آورد دست از بغل بیرون؛
كه سرما سخت سوزان است.
نفس، كزگرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریك.
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت.
نفس كاین است، پس دیگر چه داری چشم
زچشم دوستان دور یا نزدیك؟

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چركین؟
هوا بس ناجوانمردانه سردست "آی".
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را پاسخ گوی، در بگشای!
منم من، میهمان هر شبت، لولی‌وش مغموم.
منم من، سنگ تیپا خورده رنجور.
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ناجور.
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم.
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم .
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد.
تگرگی نیست، مرگی نیست،
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است.

من امشب آمدستم وام بگزارم.
حسابت را كنار جام بگذارم.
چه می گویی كه بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست.
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است.

و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده،
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است.

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یكسان است.

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت.
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان،
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین،
درختان اسكلتهای بلور آجین،
زمین دلمرده، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه،
زمستان است
اخوان ثالث

۱۳۸۸ خرداد ۸, جمعه

۱۳۸۸ خرداد ۷, پنجشنبه

گل گلدون من



باز هم (يك مرد تنها) اين بار زنده ياد فرهاد



A good Idea

The world may never know the truth about your life, that’s because they don’t care to. But when you find the ones that want to know every detail of it, they’re the ones to keep

۱۳۸۸ خرداد ۶, چهارشنبه

نبرد مقدس

نبرد برای اين‌كه خودت باشی
در دنيايی كه روز و شب
بيش‌ترين تلاشش را می‌كند
تا از تو يك آدم ديگر بسازد
بزرگ‌ترين نبردی‌ست
كه می‌توانی در آن شركت كنی؛
مبارزه‌ای كه هرگز نبايد كنارش بگذاری


ای. ای. كامينگز

۱۳۸۸ خرداد ۳, یکشنبه

۱۳۸۸ فروردین ۱۳, پنجشنبه

victor hogo

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،
و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،
و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،
و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی .
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،
بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کني.

@@@

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،
از جمله دوستان بد و ناپایدار،
برخی نادوست، و برخی دوستدار
که دستکم یکی در میانشان
بیتردید مورد اعتمادت باشد.
@@@

و چون زندگی بدین گونه است،
برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،
نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،
تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،
که دستکم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد،
تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.

@@@

و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی
نه خیلی غیرضروری،
تا در لحظات سخت
وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است
همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگهدارد.
@@@

همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی
نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند
چون این کارِ سادهای است،
بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند
و با کاربردِ درست صبوریات برای دیگران نمونه شوی.
@@@

و امیدوام اگر جوان هستی
خیلی به تعجیل، رسیده نشوی
و اگر رسیدهای، به جواننمائی اصرار نورزی
و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی
چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد
و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.

@@@

امیدوارم سگی را نوازش کنی
به پرندهای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی
وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد .
چرا که به این طریق
احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.

@@@

امیدوارم که دانهای هم بر خاک بفشانی
هرچند خُرد بوده باشد
و با روئیدنش همراه شوی
تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد .

@@@

بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی
زیرا در عمل به آن نیازمندی
و برای اینکه سالی یک بار
پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: «این مالِ من است »
فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!

@@@

و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی
و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی
که اگر فردا خسته باشید، یا پسفردا شادمان
باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.

@@@

اگر همهی اینها که گفتم فراهم شد
دیگر چیزی ندارم برابت آرزو کنم!

۱۳۸۸ فروردین ۱, شنبه

با صداي محسن نامجو

ای کاش
ای کاش
ای کاش
داوری
داوری
داوری
در کار
در کار
در کار
نبود
نبود
نبود.



کاشکی
کاشکی
کاشکی
قضاوتی
قضاوتی
....


با صدای نامجو

۱۳۸۷ اسفند ۲۷, سه‌شنبه

۱۳۸۷ بهمن ۳۰, چهارشنبه

انديشه

هنگامی که همه مانند یکدیگر می اندیشند، در واقع کسی نمی اندیشد.
والتر لیمپن

يا مرگ یا پیروزی

هر چه بیشتر عمر می کنم بیشتر اطمینان پیدا می کنم که تفاوت عمده انسانها ، تفاوت بین انسان ضعیف و قوی ، بین انسان بزرگ و کوچک میزان توانایی یا اراده استوار و خلل نا پذیر آنهاست . به این معنی که انسان قدرتمند هنگامی که هدفی را برای خود مشخص می کند دو راه بیشتر پیش رو ندارد : یا مرگ یا پیروزی.
توماس فاول باکستون

۱۳۸۷ بهمن ۹, چهارشنبه

مرگ و زندگی

سه هزار سال پیش به خاطرِ مردی رسید که انسان می تواند پرواز کند و بال هایی برای خود بساخت. پسرِ او به این بال ها اعتماد کرد و آن را بر خود بست و خواست پرواز کند ولی به دریا افتاد. اما حیات، گستاخانه این رؤیا و آرزو را ادامه داد...پس از سی نسل، روح مجسمی به نام لئوناردو داوینچی آمد و در میان طرح ها و رسم های خود، نقشه و محاسبات یک ماشین پرواز کننده را کشید و بر آن تعلیقی نوشت که مانند زنگ در حافظه ی انسان صدا می کند: "این جا باید بال گذاشته شود." لئوناردو موفق نشد و مُرد؛ ولی زندگی به این رؤیا ادامه داد...نسل ها گذشت و مردم گفتند که انسان نباید پرواز کند زیرا خدا نخواسته است. اما سرانجام مردم پرواز کردند...

حیات آن چیزی نیست که سه هزار سال صبر می کند و سر فرود نمی آورد. فرد شکست می خورد ولی زندگی پیروز می گردد. فرد می میرد ولی زندگی بی آنکه خسته و نومید شود به راه خود ادامه می دهد، به حیرت می افتد و به شوق می آید، نقشه می کشد و می کوشد؛ بالا می رود و به مقصد می رسد و دوباره به هوس و شوق دیگر می افتد.

ما در حقیقت افراد و آحاد نیستیم و چون خود را بر خلاف این حقیقت، افراد و آحاد می دانیم مرگ را ناپسند و نابخشودنی می شماریم. ما در بدن ِ نوع ِ انسان اعضایی موقت هستیم و در جسم حیات ِ کل به منزله ی سلول های آن می باشیم. ما می میریم و از میان می رویم تا حیات جوان و نیرومند بماند. اگر همیشه زنده می ماندیم رشد متوقف می شد و جوانی دیگر در روی زمین جایی برای خود نمی یافت. مرگ مانندِ سبک نویسندگی، حذف زواید و فضولات است. ما پیش از آنکه بمیریم نشاط و حیاتِ خود را عاشقانه به موجود تازه تری می دهیم؛ با آوردن فرزندان بر شکاف نسل ها پل می بندیم و دشمنی ِ مرگ را رفع می کنیم. مرگ فقط برای اجزاء است و گرچه ما که اجزاء هستیم می میریم اما حیات کل را مرگی نیست...

اینجا پیرمردی است که بر بستر مرگ دراز کشیده است؛ دوستان ِ او به دورش جمع شده و در کارش فرو مانده اند؛ خویشاوندانش گریه می کنند؛ چه منظره ی وحشتناکی است! بدنی است سست و از کار مانده، دهانی بی دندان و چهره ای بی خون، زبانی بی حرکت و چشمانی بی نور. جوانی پس از آن همه امید و سعی و کوشش به این بن بست رسیده است؛ مردی پس از آن همه رنج و درد کارش به این جا کشیده است؛ تندرستی و قدرت و نشاط و رقابت سرانجام به این جا منتهی شده است؛ این بازویی که ضربت های محکمی می زد و در بازی های مردانه برای پیروزی می کوشید، آن همه دانش و علم و حکمت، آخر به این وضع افتاده است: این مرد، هفتاد سال با رنج و زحمت به کسب دانش پرداخت؛ مغزش انبار معلومات و تجربیات متعدد گشت و مرکز هزاران نکته سنجی ها و حقایق گردید؛ دلش از راه ِ درد، درس ِ مهر آموخت و ذهنش فهم و کمال یاد گرفت؛ هفتاد سال گذشت تا از حیوانی به آدمیت رسید و توانست حقیقت را بجوید و بیافریند. ولی اکنون مرگ بالای سرِ اوست و در کامش نفوذ کرده است، دلش را می فشارد، مغزش را می ترکانَد و نفسش را بند می آورَد. مرگ پیروز می گردد...

در بیرون، بر روی آلاچیق های سبز، مرغان چهچه می زنند و خروس سرود ِ طلوع آفتاب را می خواند و روشنی مزارع را فرا می گیرد؛ جوانه ها باز می شوند. شاخه ها سر بر می آورند؛ شیره ی نباتی در تنه ی درخت بالا می رود. این جا کودکانی دیده می شوند، با چه شادی ِ جنون آمیزی بر چمن های نمناک از شبنم سحری راه می روند و می خندند و همدیگر را صدا می زنند و یکدیگر را دنبال می کنند و از هم در می روند و نفس می زنند، بی آنکه خسته شوند! چه نشاطی، چه روحی و چه وجدی! آن ها چه توجهی به مرگ دارند؟ آن ها رشد خواهند کرد و یاد خواهند گرفت و عشق خواهند ورزید و شاید هم پیش از مردن، کیفیت حیات را کمی بالا تر خواهند برد. به هنگام مرگ فرزندانی خواهند داشت که با پرستاری و مراقبت، آن ها را بهتر از خود ساخته اند و بدین گونه مرگ را گول خواهند زد. در زیر سایه ی درختان دو دلداده راه می روند و خیال می کنند که کسی آن ها را نمی بیند؛ سخنان نرم و آهسته ی آن ها با صدای مرغان و حشراتی که جفتِ خود را می خوانند در می آمیزد؛ آن عطش و گرسنگی کهن از راه چشمان حریص و نیمه خوابیده سخن می گویند و شیفتگی ِ والایی از راه دست های به هم فشرده جاری می گردد. زندگی پیروز می شود...

از کتاب "لذات فلسفه" (با اندکی دخل و تصرف)

از وبلالگ کوچه پشتی

تألیف: "ویل دورانت"
ترجمه: "عباس زریاب"


۱۳۸۷ دی ۱۷, سه‌شنبه

صد راه برای صد ساله شدن


1- از خودتان لذت ببرید.

2- دلتان جوان بماند.

3- رو راست و باز باشید.

4- دنبال رنگین کمان بگردید.

5- پیاده سر کار بروید.

6- از پله ها استفاده کنید.

7- کنجکاو باشید.

8- سیگار کشیدن را متوقف کنید.

9- به بدن خود توجه کنید.

10- بدانید چه میخورید.

11- بدانید چه میگویید.

12- برای بچه هایتان وقت بگذارید.

13- فقط به کارهای انجام شده اکتفا نکنید.

14- آب زیاد بخورید.

15- به دیگران وفادار باشید.

16- در پارک پیاده روی کنید.

17- بخشنده باشید.

18- خوش بین باشید.

19- عشق بورزید.

20- اسکی میدانی (cross-country) انجام دهید.

21- رمان عاشقانه پیدا کنید.

22- بطور مرتب ورزش کنید.

23- تای چی (Tai chi) کنید.

24- یوگا را امتحان کنید.

25- باغچه درست کنید.

26- میوه زیاد بخورید.

27- گلف بازی کنید.

28- حیوان خانگی نگهداری کنید.

29- زیاد بخندید.

30- مثبت باشید.

31- بدهید ولی نگیرید.

32- با معشوقتان ازدواج کنید.

33- ازدواجتان را جشن بگیرید.

34- از مجرد بودنتان لذت ببرید.

35- راحت باشید.

36- سبزی بخورید.

37- بولینگ بازی کنید.

38- در هیچ چیزی زیاده روی نکنید.

39- هر چیزی را در حد کمال آن انجام دهید.

40- سوپ رشته مرغ (chicken noodle soup) بخورید.

41- به آنچه میگویید عمل کنید.

42- به عواقب کاری که انجام میدهید بیندیشید.

43- برای دوستانتان وقت بگذارید.

44- مقدار کلسترول را در رژیم غذایی خود کاهش دهید.

45- زود بخوابید و زود بیدار شوید.

46- افسرده نباشید.

47- چیزهای جدید را امتحان کنید.

48- آبتنی کنید.

49- برای دوستتان نامه بنویسید.

50- تنیس بازی کنید.

51- با طبیعت مهربان باشید.

52- حین رانندگی در اتومبیل آواز بخوانید.

53- شعر بنویسید.

54- در حین کار سوت بزنید.

55- کتاب بخوانید.

56- داروهایتان را طبق دستورالعمل پزشک مصرف کنید.

57- خودتان را به مبارزه بطلبید.

58- آنچه را که دارید قدردانش باشید.

59- به خودتان سخت نگیرید.

60- قدر فرصتها را بدانید.

61- موانع ترقی را پشت سر بگذارید.

62- چنانچه حمله قلبی یا سکته داشته اید و مصرف داروهایتان را متوقف کرده اید با پزشکتان صحبت کنید.

63- (دیگران را) در آغوش بگیرید.

64- روغن زیتون مصرف کنید.

65- جوانه کلم بروکسل (Brussel sprout) بخورید.

66- سختگیر نباشید.

67- شغلی را که دوستش دارید انتخاب کنید.

68- در جامعه خود فعال باشید.

69- هر روز روزنامه بخوانید.

70- راست بنشینید.

71- فکر خود را فعال نگه دارید.

72- مسافرت کنید.

73- در وان آب حمام کنید.

74- حسود نباشید.

75- یک سیب در روز بخورید.

76- با روبوسی و در آغوش گرفتن (دیگران) سخاوتمندی خود را نشان دهید.

77- برای شریک زندگی خود وقت بگذارید.

78- با بستگان خود در ارتباط باشید.

79- یک کیک بپزید.

80- مقدار زیادی ماهی بخورید.

81- مقدار زیادی هوای تازه تنفس کنید.

82- خودتان باشید.

83- شنا کنید.

84- برای نوه هایتان وقت بگذارید.

85- خشمتان را کنترل کنید.

86- قسمت کنید (به دیگران تعارف کنید).

87- هیچ چیزی را مسلٌم فرض نکنید.

88- در باره داروهای جدید از پزشکتان سؤال کنید.

89- در مراکز خرید محکم راه بروید.

90- (در کارها) تعلل نکنید.

91- آنچه را که نمیتوانید تغییر بدهید بپذیرید.

92- الکل خورده رانندگی نکنید.

93- راه حل پیدا کنید نه مشکل.

94- خوش مشرب باشید.

95- به پرندگان غذا بدهید.

96- روزی یک بار به خودتان برسید.

97- ماهیگیری کنید.

98- لبخند بزنید.

99- گلها را ببویید.

100- به حرفهای پزشکتان گوش کنید.